امیر قافله ی عشق

**شاید این جمعه بیاید ،شاید **

**شاید این جمعه بیاید ،شاید **

امیر قافله ی عشق

جان و دل عاشقان نذر ولای علی
نذر علمدار عشق حضرت سید علی

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
پیوندها

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معلم» ثبت شده است

۱۸:۴۳۱۲
ارديبهشت

 

 

 

به نام اولین معلم

او که در اولین کلام فرمود : بخوان

heartheartheartheartheartheartheartheart

"نیمکت های چوبی" ،بیشتر از "درختان جنگل" میوه می دهند

اگر

ریشه در وجود "معلم " داشته باشند .

زهرا تقوی راد
۱۸:۱۰۱۳
ارديبهشت

تقدیم به دانش آموزان خوبم

آنچه را آموخته ام

با سخاوتمندی ،به تو می آموزم

به تو می آموزم "الف "ایمان را

تا که روحت با آن ،نور و صیقل یابد

به تو می آموم ،که چگونه

 عشق را در دل خود ضرب (×) کنی

و سپس بر همگان تقسیمش

و چطور نامساوی هارا به تساوی (=)بکشی

 

زهرا تقوی راد
۲۲:۳۴۱۴
آبان


روزتان مبارک عزیزان دانش آموز

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_


شباهت معلم با دماسنج :

هر دوتاشون وقتی "صفر"را نشان می دهند آدم می لرزه


 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

شعار جدید انتخاباتی  از زبان دانش آموزان:

"ما خواهان آزاد شدن تقلب در امتحانات هستیم "


زهرا تقوی راد
۱۶:۵۶۰۶
آبان

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.
معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعدزیرا با وجود اینکه پستاندار عظیم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسیار کوچکى دارد.
دختر کوچک پرسید: پس چطور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است.
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم.
معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟
دختر کوچک گفت:
اونوقت شما ازش بپرسید


زهرا تقوی راد
۱۳:۴۵۰۳
مرداد

این داستان واقعی است وارزش خواندن رادارد!

نام من میلدرداست؛

میلدردآنورMildred Honor. قبلاًدردی‌موآنDes Moinesدرایالت آیوادرمدرسهءابتدایی معلّم موسیقی بودم.

مدّت سی سال است  تدریس خصوصی پیانوبه افزایش درآمدم کمک کرده است. درطول سالهادریافته‌ام که سطح توانایی موسیقی درکودکان بسیارمتفاوت است. بااین که شاگردان بسیاربااستعدادی داشته‌ام،امّاهرگزلذّت داشتن شاگردنابغه رااحساس نکرده‌ام.

یکی ازاین شاگردان رابی بود. رابی یازده سال داشت که مادرش اورابرای گرفتن اوّلین درس پیانونزدمن آورد. برای رابی توضیح دادم که ترجیح می‌دهم شاگردانم (بخصوص پسرها) ازسنین پایین‌تری آموزش راشروع کنند. امّارابی گفت همیشه رؤیای مادرش بوده که اوبرایش پیانوبنوازد. پس اورابه شاگردی پذیرفتم.

رابی درس‌های پیانوراشروع کرد،ازهمان ابتدامتوجّه شدم که تلاشی بیهوده است. رابی هرقدربیشترتلاش می‌کرد،حس‌ّشناخت لحن وآهنگی راکه برای پیشرفت لازم بودکمترنشان می‌داد. امّااوباپشتکارگام‌های موسیقی رامرورمی‌کردوبعضی ازقطعات ابتدایی راکه تمام شاگردانم بایدیادبگیرنددوره می‌کرد.

به ادامه ی مطلب مراجعه کنید

زهرا تقوی راد
۰۱:۵۳۲۲
ارديبهشت



یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند : با بخشیدن، عشقشان را معنا می کنند. برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین" را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی" را راه بیان عشق می دانند. در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود !
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید... ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که "عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود."

قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند و او قبل از اینکه حرکتی از همسرش سر بزند به اینکار اقدام کرد. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیشمرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.



زهرا تقوی راد