رحمت و عشق از تو می بارید
قبل ترها چه با وفا بودی
با توهستم حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی ؟؟
رحمت و عشق از تو می بارید
قبل ترها چه با وفا بودی
با توهستم حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی ؟؟
روز دهم : ظهر عطش
یا اهل العالم :قتل الحسین به کربلا عطشانا
آجرک الله فی مصیبه جدک یا بقیه الله
الهی : قرار نبود اسارت با جسارت همراه باشد .
شب دهم : بوی وصال
بوی ایثار و شهادت بوی خون می آید
عشق از پرده ی اسرار برون می آید
این سوی معرکه آوای جنون می آید
ان سوی معرکه پیوسته قشون می آید
این حسین است که در زمزمه ی مستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
*******************************
کربلا آیینه در آیینه حیران حسین
لشگر جن و ملک گوش به فرمان حسین
همه ی کون و مکان دست به دامان حسین
زینب آواره ی گیسوی پریشان حسین
آنچه عشاق ندارند سر و سامان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
در عقل نمی آید در عالم دنیایی
لب تشنه کسی ماند با منسب سقایی
*****************************************************
خدایا شرح غم خواندن چه سخت است
ز داغ لاله پژمردن چه سخت است
نمی دانی که با دست بریده
ز پشت اسب افتادن چه سخت است
اگر تیری درون چشم باشد
نمی دانی زمین خوردن چه سخت است
نمی دانی که با چشمان خونین
جمال فاطمه دیدن چه سخت است
کنار علقمه با مشک خالی
ببین شرمنده گردیدن چه سخت است
شب نهم : سقای تشنه لب
حج عباس
چون کمر بهر طواف عشق بست
در طواف اولش افتاد دست
طوف دوم در مصاف داورش
شد فدای دوست دست دیگرش
طوف سوم خون به جای اشک خورد
تیر دشمن آمد و بر مشک خورد
طوف چهارم داشت عزم ترک سر
کرد پیش تیر چشمش را سپر
طوف پنجم از عمود آهنین
گشت سرو قامتش نقش زمین
گشت در طوف ششم از تیغ تیز
عضو عضوش قطعه قطعه ریز ریز
طوف هفتم داده بود از کف قرار
خویشتن را دید در آغوش یار
با زبان حال می گفتش بتول
آفرین عباس من حجت قبول
آفرین عباس من حجت قبول
شب هشتم : پرپرشده ی بنی هاشم
حیدر کربلا علی اکبر
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم
علی را بر در خیمه رسانم
سلام بر آخرین سرباز کربلا
لالایی عموش بیاد مشک و علم به دوش بیاد
گلم را بوسه ی عمو خدا کند به هوش بیاد
لالایی باباش بیاد سوار ذوالجناش بیاد
صدای خنده ی گلم برای عمه هاش بیاد
لالایی خزون نیاد حرمله با کمون نیاد
شب هفتم : غنچه ی پرپر
آهسته گویمت نشنود رباب
از عمر اصغرش چهار روز مانده است
*************************************
آن تیر که علمدار را زپا فکند
آن تیر را به حنجره ی این کودک زدند
شب ششم : یتیم حسن (ع) آقای بی حرم
آخر یه روزی شیعه برات حرم می سازه
حرم برای تو و شه کرم می سازه
سقاخونه بنا کنیم با شور و احساس
پای فبر ام البنین مادر عباس