اندر حکایت من و دانش آموزانم فردا (اول مهر )

 

(با لحن دانش آموزی بخوانید )

دانش آموز 1: خانم ،می خواهید درس بدید ؟؟!! 

دانش آموز 2: خانم تو رو خدا ،می خواهیم حرف بزنیم .

دانش آموز 3: خانم آخه حرفهای 3-4 ماه مونده رو دلمون .

دانش آموز 4: خانم آخه کدوم معلمی روز اول درس می ده ؟؟!!

دانش آموز 5: خانم ما برای خودتون می گیم درس ندید ،که خسته نشید !!!!!

دانش آموز 6:خانم بالاخره چی کار کنیم ؟؟

دانش آموز 7: عصبانی

دانش اموزان میز آخر : 

دانش آموز بی تفاوت

و من در کمال آرامش : خب بچه ها اگر حرفهاتون تمام شد لطفا کتابهای  (عروض و قافیه ) روی میز

قیافه ی اکثریت کلاس

*****************************************

دانش آموزه ما داریم !!!!

 

 

 

 

 

آغاز مهر

عصر 31 شهریور :پیامکی از یک همکار با این مضمون:

دقت کردی داره یه بویی می آید ،پاک رفته رو اعصابم ،موندم این بوی چیه ؟؟

آه آه آه این بوی " بوی ماه مهر ، ماه مدرسه "

این از استقبال همکار گرامی که حتما چهره اش هم اینطوریه :

ساعت 7.30دقیقه صبح اول مهر :

یک پیامک دیگراز یک دوست خانه دار  با این مضمون :

حلول ماه مهر ،ماه اتمام خوابهای رویایی و بخور و بخواب و ....بر شما تسلیت باد .

حتما چهره اش اینطوریه دیگه :

ساعت 8 صبح ورود به دبیرستان

ساعت اول و دوم صبح اول مهر

کلاس سوم انسانی و سوم تجربی  و چهره ی بعضی دانش آموزان :

ساعت سوم بچه های پیش دانشگاهی یا به عبارتی سال چهارم

که فکرمی کنند دیگه ارشد و فیلسوف و دکتر و مهندس و .....هستند که انشاالله در اینده باشند ما که بخیل نیستیم از خدا می خواهیم نتیجه ی کارمان این گونه باشد

اما ببینید این فیلسوفان آینده امروز سر کلاس چکار می کردند فقط در عرض 5 دقیقه استراحت :

خلاصه امروز هم گذشت در کل :