این داستان واقعی است وارزش خواندن رادارد!
نام من میلدرداست؛
میلدردآنورMildred Honor. قبلاًدردیموآنDes Moinesدرایالت آیوادرمدرسهءابتدایی معلّم موسیقی بودم.
مدّت سی سال است تدریس خصوصی پیانوبه افزایش درآمدم کمک کرده است. درطول سالهادریافتهام که سطح توانایی موسیقی درکودکان بسیارمتفاوت است. بااین که شاگردان بسیاربااستعدادی داشتهام،امّاهرگزلذّت داشتن شاگردنابغه رااحساس نکردهام.
یکی ازاین شاگردان رابی بود. رابی یازده سال داشت که مادرش اورابرای گرفتن اوّلین درس پیانونزدمن آورد. برای رابی توضیح دادم که ترجیح میدهم شاگردانم (بخصوص پسرها) ازسنین پایینتری آموزش راشروع کنند. امّارابی گفت همیشه رؤیای مادرش بوده که اوبرایش پیانوبنوازد. پس اورابه شاگردی پذیرفتم.
رابی درسهای پیانوراشروع کرد،ازهمان ابتدامتوجّه شدم که تلاشی بیهوده است. رابی هرقدربیشترتلاش میکرد،حسّشناخت لحن وآهنگی راکه برای پیشرفت لازم بودکمترنشان میداد. امّااوباپشتکارگامهای موسیقی رامرورمیکردوبعضی ازقطعات ابتدایی راکه تمام شاگردانم بایدیادبگیرنددوره میکرد.
به ادامه ی مطلب مراجعه کنید