حماقت بزرگ ؟؟؟؟
جوان یک تکه از مرغها را برداشت و بالا گرفت و گفت " ببین پدر این یک تکه مرغ " و بلافاصله با سرعت زیاد هر دوتکه مرغ را بالا گرفت و گفت " این هم دو تکه مرغ " سپس به سرعت گفت " یک تکه مرغ و دو تکه مرغ می شود سه تکه . بنابراین ما امشب سه تکه مرغ داریم "
پدر یکی از مرغها را برداشت برای خودش و دیگری را داد به همسرش سپس گفت " من سهم خودم را می خورم مادرت نیز سهم خودش را خواهد خورد ، تو نیز با این اثبات جانانه ات سومین تکه مرغ را بردار و بخورو چون غذای دیگری نداریم و قول بده که حتما ان را خواهی خورد ."
و چنین شد که فرزانه فرزند ان شب را بدون شام به سر برد .
نتیجه : چه حماقت بزرگی است فرستادن فرزند به دانشگاه تا بعضی علم های بی مصرف را بیاموزد .
(منبع : کتاب صد افسانه ی شیرین )
با ربط نوشت : یعنی من اشتباه کردم به دانشگاه رفتم و حماقت کردم فرزندم را نیز فرستادم . اوووووووووووووووووه خدای من
با تشکر از شما به خاطر ارسال مطالبتون در سایت "tobenvis.com"
مطلب شما با آدرس: http://tobenvis.com/new.aspx?id=114
در این سایت منتشر گردید .
منتظر مطالب خوب شما هستیم...
توبنویس جایی برای نخبگان...
هدیه سایت توبنویس به شما افسر جنگ نرم :
امام علی علیه السلام فرمودند:
مَن رَغِبَ فی نَعیمِ الآخِرَةِ قَنَعَ بِیَسیرِ الدُّنیا؛
کسى که به نعمتهاى آخرت راغب باشد، به اندکِ دنیا قناعت مىورزد.
غرر الحکم، ح 8507