امیر قافله ی عشق

**شاید این جمعه بیاید ،شاید **

**شاید این جمعه بیاید ،شاید **

امیر قافله ی عشق

جان و دل عاشقان نذر ولای علی
نذر علمدار عشق حضرت سید علی

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چمران» ثبت شده است

۱۱:۱۰۳۰
خرداد

مناجات شهید چمران

خدایا! هدایتم کن! زیرا می‏دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا! هدایتم کن! که ظلم نکنم، زیرا می‏دانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا! نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.


خدایا! ارشادم کن که بی‏ انصافی نکنم، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.
خدایا! راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم، که بی‏ احترامی به یک انسان، همانا کفر خدای بزرگ است.
خدایا! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده، تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.

خدایا! پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه‏ گرساز، تا فریب زرق و برق عالم خاکی، مرا از یاد تو دور نکند.

خدایا! من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پرکاهی در مقابل طوفان‏ها هستم، به من دیده‏ای عبرت‏ بین ده، تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم.
خدایا! دلم از ظلم و ستم گرفته است، تو را به عدالتت سوگند می‏دهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار ندهی.
خدایا! می‏ خواهم فقیری بی‏‏ نیاز باشم، که جاذبه‏ های مادی زندگی، مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند.
خدایا! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تا در غوغای کشمکش‏های پوچ مدفون نشوم.
خدایا! دردمندم، روحم از شدت درد می‏ سوزد، قلبم می‏ جوشد، احساسم شعله می‏ کشد، و بندبند وجودم از شدت درد صیحه می ‏زند، تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش.خسته‌‏ام، پیر شده‏ ام، دل‏شکسته‏ ام، ناامیدم، دیگر آرزویی ندارم،احساس می‏کنم که این دنیا دیگر جای من نیست، با همه وداع می‏کنم،و می‏ خواهم فقط با خدای خود تنها باشم.
خدایا! به سوی تو می‏ آیم، از عالم و عالمیان می‏ گریزم، تو مرا در جوار رحمت خود سکنی ده.

 

زهرا تقوی راد
۱۹:۱۸۰۹
خرداد

اینجا تهران است. شهر تلویزیون‌های مدرن. شهر گیرنده‌های امواج مهاجم

همه چیز عادی است. قطارهای مترو بی وقفه مردم را جابه جا می کنند. ساختمانها یکی پس از دیگری راه آسمان را در پیش می گیرند و هر روز مزونی تازه از دل مدرنیته سر بیرون می آورد.

نمی دانم رهگذران خیابانهای زیبا و آرام این کلانشهر پر ماجرا روزهای گذشته را به یاد دارند یا خیر. آن روزهایی که هیچ چیز عادی نبود. قطارها در بدرقه احساس مادرانی شیردل به سوی اندیمشک و اهواز حرکت می کردند و آسمان در نزدیکی زمین بیتوته کرده بود. گویی این شهر بزرگ آن روزها را به یاد ندارد. روزهایی که رنگ خاکی لباس رزمندگان، آبروی این شهر بود

یادش به خیر! آن روزها در شهرمان فرهنگسرا نداشتیم اما کسی دلش به فرهنگ های وارداتی خوش نبود. آن روزها در شهرمان پارک "آب و آتش "نداشتیم اما سرداران! خود را به آب و آتش می زدند تا حرف امام روی زمین نماند.

یادش بخیر! آن روزها تلویزیون های سیاه و سفید ما "ای لشگر صاحب زمان" پخش می کرد و روی دفترهای مشق مان نوشته بود تعلیم و تعلم عبادت است. در خیابان جمهوری خبری ار تابلوهای عریض تبلیغاتی نبود و مسیر انقلاب تا امام حسین علیه السلام همیشه باز بود.

اینجا تهران است. شهر تلویزیون های مدرن. شهر گیرنده های امواج مهاجم. این روزها در خیابان جمهوری همه به دنبال عرضه خود هستند و کسی پسوند اسلامی آن را به یاد ندارد. اینجا تهران است. شهر برج های بلند و خیابان های زیبا


این روزها در تهران "برج میلاد" ساخته اند تا اقشار آسیب پذیر! یادشان باشد سر برج باید کلی قسط بپردازند. سرداران دیروز، سردمداران امروز بالندگی شهر هستند با این تفاوت که لباسهای خاکی شان را سالهاست که شسته اند.

راستی چند صباحی است در شهر "باغ موزه دفاع مقدس" هم داریم. محلی برای انتقال فرهنگ دفاع به نسلهای آینده. هر چند در آن خبری از بسیجیان نیست اما همه بسیج شده اند تا در کارنامه خود سهمی از این باغ و بستان داشته باشند.

 


یادش به خیر! نوروز امسال چند روزی میهمان بغضهای شلمچه بودیم. آنجا خبری از روسری های عقب رفته نبود. در آنجا خاله ها و عموها برای تربیت کودکان حرکات موزون اجرا نمی کردند. خاک رنگی از عشق داشت و آفتاب با همه مهربان بود.

کاشکی در شلمچه می ماندم، بغض من وا نمی شود در شهر
زان همه شور و حال و سرمستی، هیچ پیدا نمی شود در شهر

به ادامه ی مطلب مراجعه شود
زهرا تقوی راد